عهد 25 ساله نانوای محله نواب ، هیچ سفره ای خالی از نان نمی ماند
به گزارش تاورنا، همه چیز از خالی شدن جیب یک سرباز در شهری غریب آغاز شد. از روانداختن او به یک نانوا در اوج گرسنگی و دست رد زدن نانوا به سینه او. برخورد نامهربانانه آن نانوا و دلشکستگی سرباز جوان که از قضا در شهر و دیار خود نانوا بود باعث شد که او تصمیم مهمی برای آینده زندگی اش بگیرد.
خبرنگاران-بهاره خسروی: هاشم عباسی همان سرباز جوان است که این روزها در بزرگراه نواب، حوالی میدان جمهوری، مغازه نانوایی دارد. او براساس عهدی که آن روز با خود بست در همه 25 سال بعد از آن ماجرا به نیازمندان و کارتن خواب ها نان رایگان داده و اجازه نداده است که هیچ نیازمندی دست خالی از مغازه اش بیرون برود.
... که ما هم در دیار خود سری داریم و سامانی
پدرم نانوا بود و من به عنوان فرزند آخر خانواده همواره عصای دست او در مغازه نانوایی بودم. سال 1365 برای خدمت سربازی به یک شهرستان دور رفتم. آنجا در غربت و تنهایی دچار بیماری و مدتی در بیمارستان بستری شدم. پس از مرخصی از بیمارستان هیچ پولی در جیب نداشتم. کمی در شهر گشتم تا راهی برای برگشت به تهران پیدا کنم. در همان حال از کنار یک نانوایی سنگکی گذشتم. بوی نان که به مشامم خورد تازه فهمیدم چقدر گرسنه هستم. دیگر نای رفتن نداشتم. درخواست یاری برایم خیلی سخت بود اما چاره ای نداشتم. بعد از کلی این پا و آن پا کردن بالاخره به سراغ شاطر رفتم و پنهانی جریان را برایش تعریف کردم. چشمتان روز بد نبیند؛ شاطر با شنیدن حرفم چنان عصبانی شد که با همان پاروی نانوایی اش در مقابل چشم همه دنبالم افتاد! انتظار چنان برخوردی را نداشتم. خودم نانوا بودم و نمی توانستم باور کنم فقط برای یک تکه نان چنان برخورد غیرمحترمانه ای با من گردد.
اوستا هاشم مکثی می نماید. تلخی و غم نهان پشت این خاطره ناخوشایند هنوز از کلامش پیداست. سری به تأسف تکان می دهد و می گوید: آن روز و آن دوره با تمام سختی و تلخی اش گذشت اما اثر آن اتفاق هیچ وقت از فکر وروح من پاک نشد. آن موقع مغازه پدرم حوالی پیچ شمیران بود. وقتی دوباره کارم را نزد پدرم آغاز کردم تصمیم گرفتم اجازه ندهم هیچ کس طعم تلخ گرسنگی و شرمندگی را بچشد. از همان موقع به همه نیازمندان و درراه ماندگانی که به مغازه ما می آمدند نان رایگان می دادم. این سنت را هنوز و حالا که خودم نانوایی دارم هم حفظ نموده ام.
کم فروشی برکت کاسبی را می برد
هاشم عباسی همه اصول کاسبی و مشتری مداری را از پدرش یاد گرفته است. او درباره توصیه های پدرش که همواره آویزه گوشش بوده است می گوید: اگر در کاسبی اخلاق نداشته باشی مشتری سراغت نمی آید. پدرم می گفت: یک کاسب خوب باید بداند چطور مشتری را راضی از مغازه بیرون بفرستد. می گفت: کاسب به خصوص در شغل حساسی مثل نانوایی باید همواره به کم قانع باشد. اوستا با اشاره به ترازوی سنگی گوشه مغازه می گوید: مردم نمی دانند و نمی بینند نانی که می خرند چطور درست می گردد. مثلاً از وزن چانه خمیر آن بی اطلاع هستند. اما من یاد گرفته ام که خودم ناظر کار خودم باشم. همواره مقید هستم هر چانه خمیری را که می گیرم حتماً در ترازو وزن کنم تا خدای نانموده از مقدار استاندارد کمتر نگردد و مدیون مردم نشوم. چون معتقدم که تلاشم باید برای کسب رزق و روزی حلال باشد. می دانم که با کم فروشی برکت از مال و زندگی ام می رود.
فقط نیازمندان
روی شیشه مغازه تصویر کارتونی مردی با جیب های خالی، نصب و بالای آن نوشته شده است: نان به سر سفره ببرید حتی بدون پول اما یک عبارت تأکیدی این پیغام را تکمیل نموده است: فقط نیازمندان! فقط نیازمندان! در مغازه نانوایی که از هر طبقه و گروهی مشتری دارد هر روز داستان ها و ماجراهای متفاوتی اتفاق می افتد. هاشم آقا که سال هاست با ایده جالبش نوع متفاوتی از ارتباط با مشتریان را تجربه می نماید حالا خیلی خوب می داند که هرگز از ظاهر آدم ها نمی توان درباره شخصیت و فرهنگ آنها قضاوت کرد و می تواند شهادت دهد که عزت نفس بسیاری از نیازمندان و حتی کارتن خواب ها از برخی افراد مدعی بیشتر است. او می گوید: روزهای اول که آغاز به دادن نان به نیازمندان کردم اتفاقات جالبی می افتاد و با افراد متفاوتی روبرو می شدم. گاهی مشتریانی با خودروهای شیک و آنچنانی مقابل مغازه صف می کشیدند و خیلی راحت به بهانه های مختلف نان رایگان می گرفتند. اما در عوض مشتری کارتن خوابی هم داشتم که به نانوایی آمد ولی رویش نشد تقاضای نان رایگان کند و به مشتریانی که در صف ایستاده بودند رو انداخت و خواهش کرد برایش نان بگیرند اما کسی پیشقدم نشد. تا اینکه خودم متوجه شدم و صدایش کردم و گفتم: هر موقع نان خواستی فقط بیا و به خودم بگو.
سایه همسایه
مشتری را راضی روانه می نماید
عبدالله حسن لو همکار اوستا هاشم که حدود5 سال در نانوایی کنار دست او نان داغ و تازه دست مشتری می دهد از اخلاق خوش و صداقت همکارش می گوید: همواره حواس آقا هاشم به کیفیت نانی که دست مشتری می دهیم هست. همواره موقع چانه گرفتن روی درست وزن کردن چانه ها و موقع پخت نان روی کیفیت آن تأکید دارد تا خدای نانموده مشتری ناراضی از مغازه بیرون نرود.
سفره ما و نان همواره داغ اوستا
حسین حاتم همسایه مغازه نانوایی که معمولاً هر روز نان داغ سفره صبحانه اش را از دست هاشم آقا می گیرد می گوید: صبح اول وقت همواره نخستین لقمه صبحانه را اینجا کنار هاشم آقا و با هم می خوریم. راستش دیگر به نان های او عادت نموده ام و به عبارتی هر دو نمک گیر همدیگر شده ایم. البته خوش خلقی و رفتار مناسب هاشم آقا با همسایگانش حتی از کیفیت نان هایش هم مهم تر است. هیچ چیز به مقدار داشتن یک همسایه خوب که هر روز از صبح تا شب با او در ارتباط هستی ارزشمند نیست.
نانوای همواره خندان
محمود بابازاده از مشتریان ثابت نانوایی بربری اوستا هاشم است. او از خنده های همیشگی کاسب محله شان می گوید: خنده همواره روی لب هایش است و این به مشتری انرژی خوبی می دهد. من همواره هرجا که باشم ترجیح می دهم برای خرید نان به محله خودمان و نانوایی آقای عباسی بیایم تا علاوه بر خرید، خوش وبشی هم با هم داشته باشیم.
---
منتشر شده در خبرنگاران محله منطقه 11 در تاریخ1394/11/28
منبع: همشهری آنلاین