هیتلر با اروپا همان کاری را کرد که بقیۀ اروپایی ها با مستعمره هایشان می کردند

به گزارش تاورنا، بنابراین، واردات ساخت اجتماعی نژاد از مستعمره به متروپلیس با واردات تکنیک های سرکوب درهم تنیده است و تا حدی از آن قوام گرفته است. این که می گوییم نژاد امری مادی است بدین معناست.

هیتلر با اروپا همان کاری را کرد که بقیۀ اروپایی ها با مستعمره هایشان می کردند

برای رزرو قطار اروپا با بهترین ها مشورت کنید و مناسبترین برنامه سفر را انتخاب کنید.

آیا سرکوب فقط بر سرکوب شدگان اثر می گذارد؟ احتمالاً نه. همانطور که سرکوب شده در فرایند ظلم و ستمی که به او می گردد تغییر می نماید، سرکوبگر هم با تمرین تحقیر و طرد، شخصیت تازه ای پیدا می نماید.

تاریخ امپریالیسم بهترین شاهد این ماجراست: روش هایی که دولت های استعمارگر برای کنترل و ادامۀ سلطۀ خود بر کشور های مستعمره اجرا می کردند، مثل یک بومرنگ، حالا در خود کشور های اروپایی اجرا می گردد. از نژادپرستی نهادینه شده که در آفریقا اختراع شد تا نئولیبرالیسم که در شیلی آزمایش شد.

بنا به تصور غالب، امپریالیسم چیزی است که روی یک دیگری اعمال می گردد. کشور های سلطه گر -طی 500 سال گذشته، اکثراً کشور های اروپایی و آمریکای شاقتصادی- سلطۀ نظامی و سیاسی و فرهنگی بر جمعیت های خارجیِ محروم از قدرت اعمال می نمایند.

این جمعیت های خارجی، در معنای فوق، کسانی هستند که آثار منفی و ماندگار امپریالیسم بر آن ها تحمیل می گردد. امپریالیسم چیزی است که در آنجا، در مستعمرات، اتفاق می افتد؛ وقتی بحث از تاریخ و کردار استعمار است، سیاست های داخلی کشور های امپریالیست از حیث سیاسی و تحلیلی چندان جالب توجه نیست.

اما در واقع امر، رویۀ 500 سالۀ امپریالیسم آثاری عمیق و پایدار بر خودِ مراکز متروپلیس1 نیز داشته است. از نمادپردازی های تصویری مان تا غذایی که می خوریم، از ترکیب قومی مان تا ایدئولوژی های نژادپرستانه مان، مردمان اروپایی تا اعماق زندگی خود از تاریخ و حضور امپریالیسم تأثیر پذیرفته اند.

این مسائل معطوف به سازوکار تعیینی است که امپریالیسم به وسیله آن عمیقاً به ساختار سیاسی و اجتماعی کشور های اجرانمایندۀ آن شکل داده است: اثر بومرنگی امپریالیسم.

به طور تعیین تر، اثر بومرنگی امپریالیسم اصطلاحی است برای شیوۀ استفادۀ امپراتوری ها از مستعمراتشان به عنوان آزمایشگاهِ روش های ضد ـ شورش، کنترل و سرکوب اجتماعی، روش هایی که می توانند بعداً به خود متروپلیس های امپراتوری بازگردند و علیه به حاشیه رانده شده ها، تحت انقیاد ها و فرودستانِ داخلی نیز به کار گرفته شوند.

به سبب محدودیت های اخلاقی و قانونیِ ناچیز در مستعمرات، امپراتوری ها دستشان برای آزمودن تکنولوژی ها و سلسله مراتب اجتماعی جدید بر جمعیت های مستعمره باز است؛ و وقتی این تکنیک ها خوب پرورده شدند، گردش اطلاعات و کارکنان در سطح امپراتوری، این روش های سرکوب را در کل مستعمرات پخش می نماید و در نهایت هم به خود سرزمین اصلی می رسند.

طی دورۀ اوج امپریالیسم اروپایی در قرون نوزدهم و بیستم، تکنیک ها و ایدئولوژی ها و رویه های بسیاری که در مستعمرات تکمیل شده بودند به اروپا بازگردانده شدند و علیه جمعیت های حاشیه ای، مخالفان و رانده شدگان به کار رفتند. بعضی مواقع، کل نهاد های مستعمراتی به صورت معکوس به متروپلیس صادر شدند.

در مواقعی دیگر، بعضی از تاکتیک های ضد ـ شورش علیه جمعیت های مهاجری به کار گرفته شدند که از جنگ های مستعمراتی فرار نموده و در سرزمین های مرکزی امپراتوری ساکن شده بودند. در دورۀ نو امپریالیسم کنونی، بومرنگ کماکان به نحوی عمیق بر ذهنیاتِ کشور های سفیدپوستِ اکثریت تأثیر می گذارد و زمین منازعه میان چپِ طبقۀ کارگر و طبقات حاکم را ساختاربندی می نماید.

بومرنگ امپریالیسم و آلمان نازی

اصطلاح بومرنگ امپریالیسم، و نظریات سیاسیِ ملازم با آن، نخستین بار وقتی ظهور کرد که دانشوران، روشنفکران و فعالان اجتماعی سعی کردند با تجربۀ تاریخی هولوکاست در جنگ دوم دنیای دست وپنجه نرم نمایند. بعضی ها می پرسیدند، چطور ممکن است یکی از مراکز دنیایِ نوآوریِ هنری و علمی و سیاسی -آلمان دورۀ وایمار- به دام یکی از فراگیرترین نسل کشی های تاریخ بشر بیفتد؟

بعضی ها، با شرحی که هنوز هم رایج است، دنبال این بودند که بگویند هیتلر و آلمان نازی استثنا بودند. هولوکاست یک اتفاق غریب بود، انحرافی بود از سنت های انسان گرایی و دموکراسیِ روشنگرانۀ اروپایی؛ یک روان پریشی جمعی در ملت آلمان، شاید. بقیه می گفتند ظهور حزب نازی با سلسله ای از حوادث تاریخیِ تأسف بار قابل شرح است: قرارداد ورسای؛ رکود بزرگ، ناکامی اپوزیسیونِ پیشرو آلمان.

روشنفکران خاصی بودند که عمیق تر شدند، دنبال این رفتند که از ساختار اندیشه و عمل اروپایی که نه فقط جمعیت آلمان، بلکه بخش های بزرگی از اروپا را مستعد فاشیسم و اتاق های گاز نموده بود پرده بردارند. آنان آلمان نازی را در درون پیوستاری از تاریخ اروپا قرار دادند، که در آن تنها از این جهت استثنا به حساب می آمد که رویۀ اروپاییِ از پیش موجود را به شکلی تعییناً افراطی به نمایش می گذاشت. شاید معروف ترینِ آنان ماکس هورکهایمر و تئودور آدورنو باشند، که در کتاب دیالکتیک روشنگری، هولوکاست را در تضاد ها و تنش های مدرنیتۀ روشنگرانه و صنعت گرایی سرمایه دارانه جای دادند.

دو تن دیگر به نقاط دیگری نگریستند و صندلی آلمان نازی را در گذشته و اکنون امپریالیسم اروپایی تعیین کردند. نظریه پرداز سیاسی، هانا آرنت، در ریشه های توتالیتاریسم می گوید که تأکید بر نژاد و گسترش قلمرو -دو رویۀ ذاتی امپریالیسم- بنیاد های فاشیسم اروپایی را ریختند.

تمامیت خواهی در اروپا پیامد چیزی بود که آرنت به آن بومرنگ امپریالیسم می گفت. به طور مشابه، امه سزر، شاعر و نظریه پرداز فرانسوی، نیز در گفتار دربارۀ استعمار2 می گوید که هیتلر شیوه های استعماری ای را در اروپا به کار بست که پیش از آن فقط برای [مستعمرات]نگه داشته شده بودند و آنچه به نظر می رسید انحرافی متعلق به عصر بربری پیشا مدرن است -یعنی هولوکاست- را قاطعانه در سنت امپریالیستی اروپا جای داد.

طبق این دیدگاه، روش های هیتلر چیز های ناآشنایی برای جامعۀ اروپا نبودند. تفاوت عمدۀ کار هیتلر در این بود که این روش ها را علیه جمعیت های اروپایی به کار گرفت، و در درون خود اروپا. از نگاه جنوبِ دنیای، که قرن ها از شدیدترین غارتگری های امپریالیسم اروپایی رنج کشیده بود، آلمان نازی اصلاً چیز عجیبی نبود.

حدود 50 میلیون نفر از بومیان آمریکایی بر اثر استعمار اسپانیا جان باخته بودند؛ بیش از 10 میلیون نفر از آفریقاییان از اقیانوس اطلس گذر داده شده بودند تا در کارائیب و دیگر نقاط در بردگی زندگی نمایند؛ ده ها میلیون تن بدون این که نامی از آن ها برده شده باشد بر اثر قحطی هایی که بریتانیا در هند پدید آورد از میان رفته بودند.

اصطلاح بومرنگ امپریالیسم راهی بود برای توصیف این که چطور بعضی از سازوکار های مورد استفادۀ آلمان نازی در آزمایشگاه های مستعمراتی توسعه یافته بودند، و چطور رویۀ امپریالیسم شرایط زمینه ای برای چنان رخداد هراسناکی را فراهم نموده بود.

بومرنگ امپریالیسم و ساخت تاریخی نژاد (پرستی)

آنچه شاید قدرتمندترین ابزار ایدئولوژیک و مادیِ فراوریشده به دست طبقۀ حاکم اروپایی باشد نیز در مستعمرات ریشه دارد: ایدئولوژی و کردار نژاد (پرستی). دسته بندی نژادی جمعیت دنیا -طبقه بندی سلسله مراتبی انسان ها طبق گروه بندی ویژگی های ظاهراً جسمانی و فرهنگی- طی دوران تجارت برده و استعمارِ اکثریت غالب جنوب دنیای توسعه یافت.

این ابزار در درون تصویر اروپاییان از خودشان جای گرفت، از جمله طبقات کارگر اروپایی، که رفته رفته دیگر خودشان را سفید می دانستند. ساخت تاریخی نژاد یکی از تحولات عمیقاً تأثیرگذار مدرنیته بوده است. نژاد یک اختراع استعماری بود که هنوز هم در سراسر دنیا همچون بومرنگ در حرکت است.

اما برای این که متوجه این موضوع بشویم، باید به یاد داشته باشیم که نژاد صرفاً مجموعه ای از پیش داوری ها نیست که در ذهن افراد جا خوش نموده باشد. نژاد ابتدا ئاً مجموعه ای از کردار های مادی بود که در درون ساختار ها و تاریخ های استعماری جای داشت.

چنان که دانشور هلندی، گلوریا وکر، می گوید، در نژاد بحث ما فقط ایدئولوژی و باور ها و گزاره ها نیست، بلکه در اعمال نیز خودش را نشان می دهد، در شیوۀ سازمان یافتن و انجام شدن امور. نژادبندی کردنِ جمعیت های تحت استعمار برای توجیه انقیاد آنان ضروری بود؛ اما به وسیله رویه های امپریالیستیِ نظارت و سلطه و خشونت نیز فراوری می شد.

بنابراین، واردات ساخت اجتماعی نژاد از مستعمره به متروپلیس با واردات تکنیک های سرکوب درهم تنیده است و تا حدی از آن قوام گرفته است. این که می گوییم نژاد امری مادی است بدین معناست.

در میانۀ جنبش های ضد استعماری بزرگ دهه های 1950 و 1960، روشنفکران کشور های تحت استعمار، به ویژه در دنیای فرانسه زبان، دربارۀ تأثیرات استعمارگری بر اربابان امپریالیست نظریه پردازی کردند. تحقیرکردن، سلب انسانیت از دیگران و بدنام کردن انسان های دیگر چیزی نیست که بر روان سرکوبگران آثار ناخواستۀ منفی نداشته باشد. چنان که آلبرت میمی، روشنفکر فرانسوی، در 1957 نوشته بود، وضعیت استعماری، همان طور که استعمارشدگان را می سازد، استعمارگران را نیز می سازد.

بومرنگ امپریالیسم حتی در تلقی اروپایی سفیدپوست از خودش در روابط جنسی نیز تأثیرگذار بود. چنان که آن لورا استولر نشان داده است، تمایلات جنسی انسان سفید تا حدی در تقابل با زنِ تحت استعمار -غیرمعمول، همواره در دسترس، و از نظر نژادی همواره ترسان- شکل گرفت.

در سطح دولت ها، روش های امپریالیستیِ کنترلِ روابط جنسی گاهی اوقات به عنوان مدل هایی برای قشربندی جنسیتی در کشور استعمارگر نیز استفاده می شدند. برای مثال، روش های معاینه و تحدید کارگران جنسی که در 1857 در هنگ کنگ تحت استعمار بنا شدند، با تصویب قانون بیماری های واگیردار در 1864 راه خود را به بریتانیا نیز باز کردند.

امروز، بومرنگ امپریالیسم فقط چرخه ای در کتاب های تاریخ نیست. میراث امپراتوری های رسمی -که به مدت پنج قرن سیاست های دنیای را مدیریت می کردند، رشد اقتصادی را ساختاربندی می کردند و بر فرهنگ دنیای تأثیر می گذاشتند- کماکان تأثیری عمیق بر جوامع اروپایی دارد.

در واقع، مناسبات امپریالیستی سلطه بین شمال و جنوب دنیای هنوز ادامه دارد. از سلطۀ فرانسه بر آفریقای فرانسه زبان و مداخلات نظامی دائمی بریتانیا- آمریکا، تا تأثیرگذاری غرب بر نهاد های اقتصادی بین المللی و فعالیت های معدنی اروپایی - آمریکایی در سرزمین های خارجی، امپریالیسم و میراث آن هنوز هم کاملاً با ماست.

افراد زیادی در جنوب دنیای، از قوام نکرومه3 تا توما سانکارا4، دریافته اند که استعمار به نو امپریالیسم دگردیسی یافته است: شاید دیگر پرچم فرانسه در شهر آفریقایی فادا افراشته نگردد، اما بهره کشی اقتصادی، دخالت نظامی و فریب های دیپلماتیک هنوز هم هستند.

به همین قرینه، آثار نو امپریالیسم نیز مجدداً همچون بومرنگ، سطح دنیا را درمی نوردند. شکلی از سرمایه داری و نئو لیبرالیسم که معرف زمانۀ ماست، اولین بار در دهۀ 1970 در شیلی آزمایش شده بود، وقتی که دولت ایالات متحده حکومت چپ گرای سالوادور آلنده را سرنگون کرد و اقتصاددانان آمریکایی گرد هم جمع شدند تا به دیکتاتوری نظامی تازه مستقرشده مشاوره دهند.

نئو لیبرالیسم، که بر همه چیز در غرب تأثیر گذاشته است، از افزایش نابرابری تا افول دورنمای زندگی، از عمیق ترین تلقی های ما دربارۀ دنیا تا شیوۀ ارتباط ما با یکدیگر، تا حدی محصول اثر بومرنگی (نو) امپریالیسم است.

پی نوشت ها:

این مطلب را کانر وودمن نوشته است و در تاریخ 22 جولای 2019 با عنوان The Imperial Boomerang: How colonial methods of repression migrate back to the metropolis در وب سایت ورسو منتشر شده و اولین بخش از مقاله ای 5بخشی است که به تدریج در ورسو منتشر خواهد شد. وب سایت ترجمان آن را در تاریخ 4 شهریور 1398 با عنوان هیتلر با اروپا همان کاری را کرد که بقیۀ اروپایی ها با مستعمره هایشان می کردند و ترجمۀ محمدابراهیم باسط منتشر نموده است.

کانر وودمن (Connor Woodman) پژوهشگر و نویسندۀ چپ گرا است. موضوع مورد علاقۀ او شیوه های جدید سرکوب و نظارت است و نوشته هایش در مجلاتی مانند ژاکوبین به انتشار رسیده اند.

[1]metropolitan: در کاربرد عام، متروپلیس به معنای کلان شهر است، اما در مباحث استعماری به کشور استعمارگر در مقام مقایسه با مستعمره اش متروپلیس می گویند. به همین دلیل این کلمه ترجمه نشده و صرفاً به فارسی ترانویسی شده است [مترجم].

[2]Discourse on Colonialism

[3]Kwame Nkrumah: از اولین رهبران سیاسی کشور غنا که علیه استعمار مبارزه می کرد [مترجم].

[4]Thomas Sankara:از رهبران چپ گرا و بنیان گذاران کشور بورکینافاسو [مترجم].

منبع: فرادید
انتشار: 23 شهریور 1398 بروزرسانی: 21 مهر 1399 گردآورنده: taverna.ir شناسه مطلب: 276

به "هیتلر با اروپا همان کاری را کرد که بقیۀ اروپایی ها با مستعمره هایشان می کردند" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "هیتلر با اروپا همان کاری را کرد که بقیۀ اروپایی ها با مستعمره هایشان می کردند"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید